هوی یا هدی؟ پاسخ عبدالعلی بازرگان به عبدالکریم سروش-بخش نخست
نوشته شده به وسیله ی محسن انبیائی در تاریخ 87/2/14:: 12:5 صبح
عبد العلی بازرگان فرزند مرحوم دکتر بازرگان در واکنش به انتشار مقالات بسط تجربه نبوی در نامه ای سرگشاده نکاتی را در این باب متذکر نویسنده مقاله فوق شده اند. انتشار این نامه به معنای تائید نویسنده و یا قبول مبانی استفاده شده در این مقاله نمی باشد و صرفا جهت کمک به مسیر تحقیق و تفحص بیشتر در این باب می باشد.
متن نامه به این شرح می باشد:
استاد عالیقدر جناب آقاى دکتر سروش، مصاحبه خبرنگار رادیو جهانی هلند با جنابعالی را که تحت عنوان «کلام محمد» منتشر شده بود، پس از مدتی از انتشار آن خواندم و استقلال رأی و شجاعت علمی شما را در بیان آنچه درست میپندارید ستودم، بی تردید نظریات شما در مواردی هم که خلاف باورهای عمومی است، از آنجا که حرکت آفرین و انگیزنده ایمانهای آرام گرفته و ساکت است، باید مورد استقبال و استفاده قرار گیرد و صاحبان اندیشه را به میدان تضارب آراء و تبادل افکار فرا خوانده و در جدالی احسن و دعوتی حکیمانه به سوی حقیقت، فضای فرهنگی بسته و بی نور جامعه ما را گشایشی بخشد.
این قلم نیز که همواره از آثار فکری شما سود برده و گهگاه نیز نقد و نظریاتی تقدیم داشته است، این بار نیز میخواهد با طرح سؤالاتی که از تعارض استنباط خود از کتاب خدا با نظریات اخیر جنابعالی ناشی شده است، به بارور شدن این بحث با بضاعت مزجات خود مددی برساند، باشد تا به یاری نازل کننده کتاب، گامی به شناخت کلام وحی نزدیکتر شویم.
عرایض بنده پراکنده و از زوایای مختلفی است که ذیلاً به استحضار میرساند:
گوینده و مخاطب قرآن کیست؟
پاسخ این سؤال را خارج از بحثهای کلامی و مجادلههای لفظی، به سادگی میتوان با یک بار مرور این کتاب دریافت کرد. ظاهر قرآن آشکارا نشان میدهد که حتی یک بار هم پیامبر سخنگو نیست و حتی یک آیه هم در سراسر قرآن نمییابیم که گویندهاش رسول مکرم باشد! البته، در مواردی با ذکر: قال الرسول، اذ تقول و ... گفتار او نقل شده است، ولی گوینده آن خداست نه پیامبر! و این حقیقتاً شگفت آور است.
چند سال قبل ترجمهای از قرآن را به یک معلم آمریکایی که پس از وقایع یازده سپتامبر سال ???? کنجکاو به محتویات قرآن شده بود، دادم. اولین سؤالی که در دیدار بعدی بلافاصله از من کرد، این بود که: «گوینده و مخاطب قرآن کیست؟!»
او که در کتاب مقدس همواره حواریون و نویسندگان بخشهای مختلف کتاب را «گوینده» مستقیم (یا از قول حضرت موسی و حضرت عیسی) یافته بود، از تنوع و تغییر دائمی گوینده و مخاطب در قرآن (که کاملاً مغایر و متفاوت با کتابهای متداول بشری است) شگفت زده شده و این تغییر مستمر ضمایر و زمان (گذشته، حال و آینده) او را آشفته کرده بود!!
من البته در آن روز پاسخ مختصری به او دادم، ولی سؤالش همچنان در ذهنم باقی مانده بود تا امروزکه به برکت مصاحبه شما توانستم پاسخ دقیقتری برای آن به شرح ذیل پیدا کنم:
الف: گوینده قرآن البته «خدای نامه» است و یکسره از قول او با ضمایر متکلم وحده (من)، متکلم مع الغیر (ما) یا غائب و در زمانهای مختلف روایت میکند، با این حال گاهی فرشتگان گوینده میشوند، گاهی انبیاء، گاهی هم خود ما (در سوره حمد، یا در خلال ربناهای قرآن) و بالاخره گاهی هم ابلیس! از آن عجیبتر در مواردی هم زمین و آسمان و پوست بدن (فصلت ??، ?? و مشابه آن).
ب: مخاطب تنوع در مخاطبین قرآن به مراتب بیش از گویندگانش است و این فراگیری و شمول را در هیچ کتاب دیگری نمی بینیم . خودِ همین تغییر دائمی زمان (ماضی، مستقبل و حال) و ضمائر (همه حالات ششگانه) و تفاوت مخاطبین، نشانه خدائی و فرا زمانی فرا مکانی بودن آن است که دیگران را از آوردن مشابهش نا توان میسازد.
امّا انواع مخاطبین:
• مخاطب قرآن در مواردی، بخصوص در سالهای نخست، شخص پیامبر است یا اهل بیت او ... (?)
• گاهی مخاطب مومنین اند و خدا درباره پیامبر با آنها سخن میگوید!در این حالت آورنده قرآن غائب فرض میشود.(2)
• مردم معاصر پیامبر (اعم از مومن و کافر و منافق) مخاطب مستقیم آیات زیادی هستند.
• در بسیاری از موارد، اهل کتاب و بنی اسرائیل مخاطب واقع شده اند، به گونهای که انگار این کتاب برای هدایت آنها و در تأیید و تصدیق و تقویت تورات و انجیل نازل شده است.
• «ناس»، یعنی تودههای مردم، صرف نظر از ملت و آئین با خطابهای: یا ایها الناس (?? بار) یا ایها الانسان، یا بنی آدم و ... مخاطبین آیههای زیادی هستند. قرآن خود را: «هدی للعالمین» (هدایت برای عالمیان)، «کافة للناس» (فراگیرنده همه مردم)، «نذیراً للبشر» (هشدار دهنده به بشریت) و «رحمهً للعالمین» معرفی کرده است.
• مخاطب قرآن گاهی فرشتگان هستند (?)، گاهی هم ابلیس (?)
• زمین و آسمان (?) و حتی موجودات (?) نیز گاهی مخاطب قرآن واقع شده اند! در موارد فوق، اعم از گوینده یا مخاطب، خدا به عنوان یکی از دو طرف گفتگو و پیام مطرح است.
عجیب این که در آیاتی از قرآن خدا نه گوینده است و نه مخاطب، بلکه آنچه نقل شده «دیالوگ» یا گفتاری است در زمینههای زیر: • مکالمه اهل بهشت با یکدیگر یا با جهنمیان (?)
• مکالمه جهنمیان با یکدیگر یا با بهشتیان (?)
• مکالمه فرشتگان با بهشتیان یا جهنمیان (?)
• مکالمه ابلیس با جهنمیان (و بر عکس) (??) عالم قیامت هنوز رخ نداده است و جز خدا، که خالق زمان و مکان و خارج از آندوست، کسی نمی تواند ناقل این احوال و اقوال باشد. چگونه پیامبر محدود در زمان و مکان میتوانسته گوینده این سخنان باشد؟
همانطور که گفته شد، حتی برای نمونه، یک آیه هم در قرآن نمی بینیم که پیامبر به زبان خودش (نه نقل خداوند) مردم را مخاطب قرار داده باشد. در حالی که اشعار مولوی و حافظ، مگر در مواردی نادر، تماماً سخن مستقیم آنان خطاب به مردم است.
آیات قرآن در پنج زمینه:
?- گذشته (تاریخ انبیاء و امتهای پیشین)
?- حال (معاصرین پیامبر)
? - آینده (احوالات قیامت)
?- طبیعت (آیات خدا در آفاق و انفس)
?- شریعت (اصول و قوانین زندگی سالم)
نازل شده و هر سورهای ترکیب و آرایشی از این هماهنگی را نشان میدهد.
پیامبر اسلام به دلیل «امّی» بودن، به جز مختصری از مورد سوم، هیچ اشراف و اطلاعی از این مجموعه، نداشته است تا گوینده این شگفتیها باشد.
قرآن اصرار دارد بر این نکته تأکید کند که او (قبل از نزول قرآن) «نمیدانست کتاب چیست و ایمان کدام است». (??) در عمر خود نه کتابی خوانده و نه خطی نوشته بود (??) و «فقط» از «وحی» تبعیت میکرد. (??)
دیکته کردن قرآن
چگونه ممکن است قرآن کلام پیامبر باشد در حالی که در این کتاب ??? بار فرمان «قل» (بگو) به پیامبر داده شده و او عیناً این فرمان را با ذکر کلمه «قل» در قرآن آورده است!!
از قذافی (راست یا دروغ) نقل شده است که گفته بود حال که پیامبر همه این اوامر را ابلاغ کرده است، بهتر است برای خلاصه کردن قرآن همه «قلها» را حذف کنیم!!
باز هم عجیب آن است که ??? بار در این کتاب سخن دیگران و عموماً مخالفین (با افعال: قالوا، یقولون و ...) آمده و قرآن با آزاد منشی پند آموزی عیناً گفتار دشمنان خدا و رسول را نقل کرده تا یکطرفه به قاضی نرفته باشد!!
آیا میتوان گفت پیامبر شخصاً خلاف تعالیم خود چنین تصمیمی را گرفته بود؟
لحن قرآن درباره پیامبر آنچه برخی از خوانندگان قرآن را به شگفتی، و برخی از مفسران را به توجیه و تغییر ظاهری برخی آیات وا داشته است، لحن این کتاب درباره پیامبران، به طور اعم و پیامبر مکرم اسلام به طور اخص است، به طوری که بیش از تجلیل و تمجید و تحسین، لحن تذکر و تربیت و تنبیه و حتی تهدید!! دارد. ما معتقد هستیم که «متولی باید احترام امام زاده را نگه دارد»! راستی چرا خدا بندگان برگزیدهاش را عتاب و خطاب میکند و هشدارهای هراس آور میدهد؟
• حد اقل چهار بار در موضوعات مربوط به: قضاوت میان مردم، تحمل مخالفین، توحید و قیامت، به پیامبر اسلام دستور «استغفار» داده است (??) هر قدر هم در توجیه و تأویل و تغییر معنای متعارف «استغفار ذنوب» تلاش کنیم، اصل آنرا نمی توانیم انکار نمائیم.
• نوزده بار در قرآن هشدار صبور بودن به پیامبر داده شده است.:
احقاف ??- همچون رسولان دارای اراده صبر کن و بر(ایمان آوردن مخالفان یا عذاب آنان) طلب شتاب مکن...
ص ??- بر آنچه میگویند صابر باش و بنده ما داود را بیاد آر که (در تحمل گفتار مخالفین) نیرومند بود.
قلم ??- در تحقق حکم پروردگارت صابر باش و همچون صاحب الحوت (یونس) نباش که ...
• ? بار خداوند با فرمان «لا تطع» (مبادا اطاعت کنی) پیامبر را از پیروی کافرین، منافقان، غافلان، اکثریت گمراه و ... هشدار داده است.
• سوره احزاب که بخشی از آن درباره پیامبر و اهل بیت آنحضرت است، با جمله: «ای پیامبر از خدا بپرهیز» «یا ایها النبی اتق الله ...» آغاز میگردد.
• اصلاً یک سوره در قرآن با اشاره به «محروم کردن پیامبر بر خود، آنچه را که حلال بود)! سوره «تحریم» نامگذاری شده است، تا با مذمتی تلویحی نشان دهد پیامبر اسلام حتی در مورد شخص خود نیز اختیار اِعمال نظر نداشته است، چه رسد به اصل کتاب!:
یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک ... (ای پیامبر چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده بود بر خود حرام کردی ...)
• تنها مذمت فوق نیست، که در ارتباط حبیب و محبوب صادر میشود، سورهای دیگر به نام «عبس» یک چهره در هم کشیدن ساده پیامبر را در برابر کوری که مجلس هدایتی مهمی را با خطابهای بلند «یا محمد» خود مختل کرده بود، نامگذاری میشود و این نقد را در تاریخ ابدی میکند! ادامه دارد...
کلمات کلیدی :